٢- رو گرفتن يك شيوه باستان ايراني بوده
احمد كسروي
نخست از تاريخچه رو گرفتن سخن ميرانم. بايد دانست كه رو گرفتن يك شيوه باستان ايراني بوده و تا آنجا كه ما آگاه شده ايم، از زمان هخامنشيان اين شيوه در ايران (در شهرها) رواج ميداشته.
در اينباره از كتابهاي باستان روم و يونان تكه هائي بدست مي آيد و ما اينك يكي از آنها را كه روشنتر و رساتر ميباشد در پائين مي آوريم:
باشد كه خوانندگان نام تميستوكليس را شنيده اند. در زمان هخامنشيان كه جنگهائي در ميانه دولت ايران با آتن و اسپارت و ديگر شهرهاي يونان رفت و از جمله خشايارشا پادشاه هخامنشي با دسته هاي سپاه بسياري از داردانيل گذشته به آتن تاخت و يكرشته جنگهاي بزرگي كه در تاريخ بنامست رخداد، در آن پيآمدها سردسته آتنيان بلكه راهبر همه يونانيان تميستوكليس مي بود. اين مرد باهوش و انديشه توانست با جانفشانيها و زيركيهاي خود آتن، بلكه همه يونان را در برابر سپاه انبوه ايران نگه دارد و نيكيهائي به همشهريان خود كرد. ولي چون جنگ پايان پذيرفت و چند سال گذشت يونانيان برخي ايرادها به تميستوكليس گرفتند و او را از آتن بيرون راندند. سپس نيز نام بدخواهي با يونان به او ببسته بداوريش خواندند. تميستوكليس به جان خود ترسيده ناچار شد بگريزيده و به دربار هخامنشي پناهد، و با آنكه از دشمنان بنام ايران شمرده ميشد دربار هخامنشي او را پذيرفته چندان نوازيد كه داستان پذيرائي از او ضرب المثل گرديد. پلوتارخ كه يكي از تاريخ نويسان بنام يونانست داستان گريختن او را از يونان بدينسان مي نويسد:
"براي روانه ساختن او نيكوگنيس (ميزبانش) تدبيري بدينسان انديشيد كه چون مردم آسيا بويژه ايرانيان غيرت زنان را سخت نگه مي دارند، نه تنها همسران خود بلكه كنيزان زرخريد يا برگزيدگان (همسران ناقانوني) را نيز سخت مي پايند، و چنان نگاهشان مي دارند كه بايد هميشه درون خانه باشند و از در بيرون نيايند و هر گاه كه سفر كنند آنانرا در چادرهاي دربسته كه از هر سوي آنانرا فرا مي گيرد جاي داده بر روي گردونه ها مي نشانند. براي تميستوكليس نيز يك چنان چادر و گردونه ي آماده كردند كه روانه سفر گردد و چنين نهادند كه اگر كسي در نيمه راه به ايشان برخورده پرسش نمايد بگويند دختر جواني را از ايونا براي يكي از بزرگان ايران كه به زني گرفته مي برند."
اكنون اين نوشته پلوتارخ تكه ارجداريست و ما از آن چند چيز مي فهميم:
نخست آنكه رو گرفتن زنان با نهان داشتن آنان خود را در ايران از زمان باستان بوده. زيرا گذشته از آنكه پلوتارخ يك نويسنده راستگو بوده و سخنانش استوار است واژه چادر و چادره كه تا امروز در ميان ما مانده است و به پوشاك آنچناني زنها گفته مي شود دليل ديگر براستي گفته او مي باشد.
زيرا چادر آن خانه پارچه اي است كه در سفرها و بيابان نشينيها بكار مي رود. پس براي چيست كه به اين پوشاك زنها چادر يا چادره گفته مي شود؟ پيداست كه چنانچه پلوتارخ مي نويسد نخست براي پوشانيدن زنان آنانرا بروي گردونه اي (عرابه اي) نشانده چادر مانندي يا چادر كوچكي برويشان مي افراشته اند [اين واژه را در آذربايجان و برخي جاهاي ديگر "چادره" مي گويند و نه چادر و درستش نيز همان است. از آنسوي در فارسي هاء در آخر واژه هاي فارسي كه نخست كاف مي بوده معني هاي بسيار داشته كه يكي از آنها "مانندگي" بوده مثلا دهانه، زبانه، تيغه، چشمه و بسيار مانند اينها. ديگري از آنها "كوچكي" بوده مانند دخترك، پسرك، شهرك. پس واژه چادره نيز به يكي از دو معني تواند بود] (١).
چنين پيداست كه نخست چنان چادري بروي گردونه اي مي افراشته اند و اين ويژه توانگران مي بوده. سپس زنان ديگر كه بگردونه دسترسي نمي داشته اند آن چادر مانند يا چادر كوچك را خود بسر گرفته راه مي رفته اند و كم كم شكل آنرا ديگر گردانيده اند و از مانندگي به چادر بيرون برده اند. ولي نام چادر يا چادره همچنان باز مانده.
دوم اين نهان داشتن زنان بنيادي خردمندانه نداشته و از آنجا برخاسته كه پادشاهان و زورمندان و پولداران نمي خواسته اند نگاه كسي بروي زنان ايشان بيافتد. روشنتر گويم: شوندي جز غيرت خشك و بيخردانه نداشته. به هر حال از سخن پولتارخ هم پيداست كه اين شيوه نخست ويژه پولداران مي بوده و سپس از آنان بديگران رسيده. با اينحال بي گفتگوست كه زنان روستائي و ايل نشين از آن رفتارها دور مي بوده اند. بلكه مي توان پنداشت كه پيش از زمان اسلام در شهرها نيز روگيري زنان همگاني نبوده.
٣- روگيري از اسلام نيست
يكي از دانسته هاي غلط در ايران آن است كه روگيري زنان را از اسلام مي شمارند. چنين مي دانند كه اسلام دستور داده زنها رو گيرند. در حاليكه كه چنين نيست. زنان مسلمان در زمان خود پيغمبر و تا ديرگاهي پس از آن زمان روگشاده مي بودند. شما از همه كتابهاي فقهي يكي را پيدا نخواهيد كرد كه نوشته باشد زنها روگيرند. در كتابهاي فقهي نه تنها روگرفتن را ننوشته اند، آشكاره نوشته اند كه "باز بودن رو و دستهاي زنان جائز است".
شيخ مرتضي انصاري كه يكي از مجتهدهاي بنام و بزرگ قرن گذشته بوده و كتابهاي "رسائل" و "مكاسب" او را همه طلبه ها درس مي خوانند، رساله اي در اين باب نوشته كه به چاپ هم رسيده. در آنجا دليلها ياد كرده كه در زمان پيغمبر اسلام زنها روگشاده مي بودند. من اين رساله را سي و چند سال پيش ديده ام و اكنون در دسترسم نيست. ولي سخنانش را بياد ميدارم. از جمله مي نويسد:
روايتي هست كه پيغمبر در حجه الوداع به شتري سوار شده و يكي از پسران عمويش عباس را (فضل) به ترك خود سوار گردانيده بوده. يكي از زنان عرب به سر راه آمده و خواست چيزهائي را از پيغمبر بپرسد. پيغمبر شتر را نگهداشت و چون فضل با آنزن به همديگر نگاه مي كردند پيغمبر روي فضل بسوي ديگر برگردانيده چنين فرمود: "يك زن جوان با يك مرد جوان مي ترسم شيطان بميانشان در آيد [ان امراه ختميه جائت الي رسول الله في حجه الوداع نستفيه و كان الفضل بن العباس رديف رسول الله فاخذ ينظر اليها و تنظر اليه فضرب رسول الله وجه الفضل عنها و قال رجل شاب و امراه شابه اخاف ان يدخل الشيطان بينهما].
شادروان شيخ انصاري مي گويد: كساني اينرا دليل گرفته اند كه زنها بايد روگيرند. در حاليكه اين روايت وارونه آنرا مي رساند. زيرا از اين روايت پيداست كه آنزن رويش باز مي بوده، وگرنه رفتار پيغمبر شوندي پيدا نمي كرد. به اين معني اگر آن زن رويش باز نمي بوده جهت نداشت پيغمبر روي پسر عباس را برگرداند و آن سخن را فرمايد. پس اين روايت دليل ديگر است كه زنها در زمان پيغمبر رو نمي گرفته اند.
ميدانم كساني خواهند پرسيد: پس روگيري به ميان زنهاي مسلمانان از كجا آمده؟ از كي آغاز شده؟
در پاسخ اين پرسش بايد گفت كه مسلمانان چون كشور ايران را بگشادند و با ايرانيان آميزش پيدا كردند بسياري از عادتهاي ايراني را از ايشان گرفتند. راست اين است كه عربها مردمان بياباني مي بودند و از زندگاني جز شكل بسيار ساده آن را نمي شناخته اند. چون با ايرانيان روبرو شدند تمدن يا بهتر بگوئيم زندگاني آراسته ايرانيان را ديدند، خيره ماندند و خواه ناخواه به اين زندگاني گرايش پيدا كرده و خود را بدامن آن انداختند. تمدن يا آن زندگاني آراسته شهري كه عربها در سايه اسلام پيدا كردند بيش از هر چيز رنگ زندگاني ايرانيان مي داشت. بويژه در زمان خلافت عباسيان كه از يكسو چون پايتخت خود را به بغداد آورده به ميان ايرانيان در آمدند و از يكسو بيشتر وزيران و پيرامونيان خود را از ايرانيان گرفتند. اينها نتيجه اش آن بود كه عربها بسياري از عادتهاي ايرانيان را كه يكي از آنها چادر به سركردن و روپوشانيدن زنان مي بوده ياد گرفتند.
بويژه كه تا آن زمان زندگاني اين عربها از سادگي بيرون آمده و از جمله هر يكي از آنها گذشته از زنهاي عقدي كه تا چهار توانستندي گرفت داراي كنيزان خوبروي بسيار مي بودند كه از تركستان و گرجستان و بلغار و ديگر جا برايشان آورده شده بودند. اينزنان كه در حرمخانه بيكار زيسته خوش مي خوردند و خوش مي خوابيدند و كاري جز خودآرائي نمي داشتند بسيار بجا مي بود كه خود را از مردان بيگانه نهان دارند و رويشان بپوشانند. ديگر آن زنهاي ساده زمانهاي پيش كه رو گرفتن و نگرفتنشان چندان جدائي نداشتي نمانده بودند.
از اينرو بود كه عادت روگيري زنان بزودي در ميان عربها نيز رواج گرفت و كم كم مسلمانان ديگر نيز پيروي كردند. بلكه مي توان گفت چون عربها آنرا از ايرانيان گرفته رواج دادند و بدينسان رنگ دين بخود پذيرفت دامنه آن در ايران نيز پهناورتر گرديد و بسياري از خاندانهاي كم چيز شهري كه پيش از آن رو نگرفتندي اين بار بروگرفتن برخاستند.
با آن حال اين عادت، همگاني نتوانست شد و چون نتيجه خوشگذراني و مفتخوري زنان ساده روستائي و زنان رنجبر ايلها آنرا نپذيرفتند. اينان نه نياز به نهفتن خودشان داشتند و نه زندگانيشان راه به چنان كاري مي داد. از اينرو چنانكه ميدانيم تا اين زمان ما روگرفتن ويژه شهرها مي بود، در ديه ها و در ميان ايلها كسي نشاني از آن نمي توانست يافت.
كساني مي گويند: آيا در قران دستوري در باره روگرفتن زنان نيست؟
مي گويم: هيچ نيست. در قران اين هست كه زنان به مردان و مردان به زنان نگاه نكنند، كه اگر اين دليل روگرفتن باشد بايد مردها نيز روگيرند. اين هم هست كه زنان آرايشهاي خود را جز به شوهران خود نشان ندهند. اين هم هست كه مردان بيگانه سرزده به اطاق زنان در نيايند. در قران اينها هست و روگرفتن هيچ نيست.
مي گويند: پس ملايان چه ميگويند؟ پس اين ايستادگي را چرا مي كنند؟!
مي گويم: مگر شما ملايان را نمي شناسيد؟ آنان دسته اي هستند كه در اين كشور مفت مي خورند و كاري كه از دستشان بر مي آيد ايستادگي در برابر پيشرفت توده هاست. هر گامي كه مردم به سوي بهتري بردارند اينان با آن دشمنند، كه تا توانند ايستادگي خواهند كرد و سپس رها كرده فراموش خواهند گردانيد. مگر با مشروطه همين رفتار را نكردند و آن خونريزيها را به ميان نياوردند؟ مگر با دبستانها كه برپا شده بود ساليان دراز دشمني ننمودند؟ مگر با ثبت اسناد و دفترهاي رسمي بكشاكش نپرداختند؟ مگر با يكساني رخت و كلاه اين رفتار را ننمودند و مايه خونريزي نگرديدند؟
اين ملايان ساليان دراز با دبستانها دشمني نشان مي دادند و بچه ها را تكفير مي كردند. ولي اكنون خودشان دختران و پسران خود را به دبستان مي فرستند و به يكباره فراموش كرده اند. در باره روگرفتن نيز در حاليكه آن ايستادگي را مي نمايند زنها و دخترهاي خودشان روباز و بي چادرند. بلكه بسياري از آنها بي جوراب نيز مي باشند. آن مجتهد بزرگ را كه از آذربايجان به تهران آمده همه مي شناسند كه دختران و نوادگانش از شيك پوشترين زنان روباز تهران مي باشند و جوراب نيز به پا نمي كنند.
اين مردم آزاري ملايان از آنجا برخاسته كه يك كار مشروعي در زندگاني توده اي نمي دارند. نه بافنده اند، نه ريسنده اند، نه سازنده اند، نه كارنده اند، نه دوزنده اند، نه مي خرند و نه مي فروشند. يك جمله بگويم: هيچكاره اند!
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
(١)- كسروي در اينجا دو واژه تركي "چاديرÇadır " و واژه فارسي "چادراÇadra " را – كه به فارسي هر دو به شكل يكسان "چادر" ادا مي شوند- در هم آميخته و در ريشه شناسي شان مرتكب اشتباه شده است. در زبان فارسي دو كلمه با شكل يكسان چادر، با دو معني گوناگون و دو ريشه شناسي مختلف، يكي با منشاء ايراني-فارسي و به معني پوشش زنان فارس و زرتشتي و ديگري با منشاء آلتائي-تركي به معني خانه پارچه اي كوچ نشينان ترك وجود دارد. مولفين فارس اين دو كلمه متفاوت را كه به فارسي هر دو به شكل يكسان "چادر" و در تركي به دو شكل متفاوت چاديرÇadır و چادراÇadra تلفظ و ثبت مي شوند در هم آميخته و در ريشه شناسي شان مرتكب اشتباه مي شوند. كلمه چادر به معني خرگاه و خانه پارچه اي طوائف كوچنده و كوچ نشينان ترك كلمه اي تركي-آلتائي و از ريشه مصدر چاتماقÇatmaq به معني محكم بستن است. (خرگهXərgə - خرگاه، به سياق يورتگهYurtgə ، چرگهÇərgə و جرگهCərgə نيز كلمه اي تركي است. كلمه خرXər همان كلمه مونقولي گرGer به معني چادر و يورت تركي است. فرم اوليه خرگه در تركي باستان به شكل كره گوKərəgü مي باشد). كلمه چادر كه در ديوان لغات الترك به شكل چاتيرÇatır ثبت گرديده، در تركي باستان و قديم داراي فرمهاي چادارÇadar ، چاشيرÇaşır ، چاچيرÇaçır ، چاتيرÇatır و... بوده و به شكل Sátor در زبان مجارى (از ريشه Csat)، ديگر زبانهاى اورال آلتائيك و به شكل Sahdur در زبان سومرى وجود دارد. كلمه تركي چادر علاوه بر زبان فارسي در فرم چاچيرهÇaçire وارد زبان مونقولي و در فرم شاپييورŞapiyor وارد زبان روسي نيز شده است. اين كلمه در تركي معاصر به شكل چاديرÇadır تلفظ ميشود. وامواژه تركي چتر در زبان فارسى كه در تركي معاصر به شكل "Çətir" تلفظ مي گردد، اصطلاح نظامي چاتماÇatma (چاتمه در فارسي)، چاتماÇatma به معني آلونك (لهجه دره گز زبان تركي)، چاتيÇatı و چاتاقÇataq هر دو به معني طناب براي بستن بار و بنه و سقف بنا، نيز از همين ريشه تركي چاتماقÇatmaq مشتق شده اند.
از طرف ديگر چادر به معني نوعي پوشش و حجاب زنان فارس و پارسي، منشاء فارسى - ايرانى - زردشتى داشته از ريشه چادرك است. اين وامواژه فارسي در زبان تركي به شكل چاديراÇadıra تلفظ ميشود. معادل اين كلمه فارسي در زبان تركي بورونجه كBürüncək (در بعضي لهجه ها بورونجوكBürüncük ، بورومجه ك Bürümcek) از مصدر بورونمك Bürünmekبه معني در لفافه پيچيده شدن است. (در منابع تركي و آزربايجاني قديم فرق عمده اي بين سرپوش و كلاه زنان و مردان ديده نمي شود، با اينهمه در زبان تركي معاصر براي ناميدن سرپوشهاي سنتي زنان روستائي و ايلي و شهري كه در مناسبتهاي گوناگون پوشيده مي شوند، كلمات گوناگوني بكار ميروند. علاوه بر اين نامها، آنچه كه امروز به عنوان روسري اسلام سياسي و غيرسنتي شناخته شده است بورگوBürgü ناميده مي شود كه از همين مصدر بورمكBürmək است). به همه حال اطلاعات موجود و بررسيهاي تاريخي نشان مي دهند كه هم كلمه چادر به معني پوشش زنان و هم اين نوع خودپوشي و پنهان گشتن و يا شدن زنان، بيگانه با زبان و فرهنگ تركى و حتي اسلام بوده و صرفا در اثر مراودت با ايرانيان، پارسيان و زرتشتيان وارد زبان و فرهنگ تركى و آزربايجاني شده اند.
مهران باهاري