türkxatun 



türk qadın xatun arvad qız ana bacı yoldaş arxadaş emekçi



SOZUMUZ LINKS

Turkxatunتورك خاتين qadincaقادينجا تركه ن- تركيم وئبلاقي بيزيم مرضييه

سٶزوموز سٶزوموز

سؤزوموز- وبلاگ عمومى تركهاى ايران
سؤزوموز- در پرشين بلاگ
ايلخان- تركهاى جنوب و مركز ايران
افشار- وئبلاگ تركهاى خراسان
آدليم توركلر- مشاهير تركهاى ايران
شاه ايسماعيل ختايى صفوى
دده قورقود وئبلاگى


HOME
ARCHIVES
EMAIL



Moda-Deb Xeberleri

Moda-Deb

باغلانتىلار-لينكلر-سايتلار

گونئی آزه ربایجان قادین درگیسی قادینجا-آزه ربایجان قادین درگیسی
Qadın
آذر قادين(حقوق زنان حقوق بشر است)
گونئی آزه ربایجان اؤيره نجي قادینچیلار
آزه ربایجاندا قادین سسی
توركييه قادينلاري
قادين-اردم وئبلاگى
دورنا- قادين صحيفه سى
تريبونت- قادين مسئله سى بؤلومو
قادين مساله سى-اوجاق
قادين لار- آمئريكانين سسى رادييوسو

جمعيتهاى زنان در آذربايجان- آذربايجاندا قادين درنكلرى


Çağdaş Azerbaycan Kadınları
Creative Women Association
Azərbaycan Qender İnformasiya Mərkəzi
Azərbaycan Qadınlarının Respublika Cəmiyyəti
Azərbaycan Qadınlarının Bakı Asosiyasiyası
Azəri-Türk Qadınlar Birliyi
Dilarə Əliyeva adına Azərbaycan Qadın Huquqlarını Müdafiə Mərkəzi
Azerbaycan Qadın ve İnkişaf Mərkəzi
"Sevil" Azərbaycan Qadınları Məclisi
"Neftçi" Qadınlar Cəmiyyəti
Azərbaycan Respublikası "Əlil Qadınlar" Cəmiyyəti
Azərbaycan Respublikası "Universitet Təhsilli Qadınlar" Cəmiyyəti
Yəhudi Qadınlarının Humanitar Asosiyasiyası
Azərbaycan Respublikası "Nəcib xanımlar" İncəsənət Birliyi
Azərbaycan Respublikası Yaradıcı Qadınlar Asosiyasiyası
Şəhid Uşaqları və Anaları Xeyriyyə Mərkəzi
Qender və İnsan Huququ Araşdırma Birliyi
"Qadın və Muasir Dünya" Sosiyal-Xeyriyyə Mərkəzi
"Göyçe Gölü" Qadınlar Cəmiyyəti
"Ãœmid" Analar Cəmiyyəti
Qadın Problemlərinin Tədqiqatı Birliyi
"Sənsiz" Xeyriyyə Cəmiyyəti
Azərbaycan Ziyalı Qadınlar Birliyi
Azərbaycan Qadın-Menecerler Asosiyasiyası
"Tomris" Analar Cəmiyyəti
"Məneəvi Tərəqqi" Qadın İctimayi Birliyi
Respublika "Şəhid Anaları" Xeyriyyə Mərkəzi
"Azәrbaycan Qadınları Zaqafqaziyada Sülh vә Demokratiya Uğrunda" Tәşkilatı
Başqa Təşkilatlar

Audio-Video

Xurşid Banu Natəvan- Şe'ləri
Qulaq Asın: Azərbaycan Mahnıları- MP3
سحر خانيم: ايتگين اولدوز
نيگار رفیع بیلىدن بير شئعر: یئردن قالخان طيياره لر
گوگوش واشينگتوندا
قادينلارين آذربايجان و دونيادا ساتيلاماسي
فيرانسادا ايسلامي حيجاب مساله سي
آذربايجاندا قادينلارين سئچگیلرده ايشتيراکی
آمريكادا قادينلارا تجاووز
ايراندا قيز و قادينلارين دورومو- وضعيت زنان و دختران در ايران
Listen To Aziza Mustafazade
فيدان و خورامان قاسيمووايلا-ابوظبى كونسئرتى

زهره وفايى: آثار-ياپيت لار

آذربايجانين ميللي حركتي و آمريكا
تاريخ بيزي گؤزله مه يه جك!
آفت هاى حركت ملى
عصرين هانسى بؤلومونده دايانميشيق؟
نارضايتي ها را جدي بگيريم!
اشتباه بزرگ خليفه معتصم
حيدر عم‌اوغلو
مزدك
چرا آذربايجان قهرمانان خود را از ياد نمي برد؟!
آثار باستاني آذربايجان به روايت تصوير -۱
اوشاق نمايشي: يارديم چيل دوستلار
زهره وفايي نين اثرلري
غوربتده‌ سؤنموش‌ اولدوزلار
زهره‌ وفائی‌: «مكتوب‌»
انجمن‌ كتاب‌ دوستان‌ آذربايجان‌

يازار-قوشوقچو-آراشديرماچى-اديب. نويسنده-شاعر-محقق

پريسا بابائی‌ فرد
مينا اسدلي
فريده اصغرنيا
ثريا بخشي
ليلا حيدري
عاشيق پرى خانيم
شمس كسمائى
ايرئنه مليكوف
زهره وفايى
پروين اعتصامى
خورشيدبانو ناتوان
مه ستى گنجوى
مدينه گلگون
حكيمه بلورى
شراره انصارى

Məqalələr-Azərbaycan Türkcəsində

قادينلاری آييريتماغی ياساقلاما کونوانسييونو
آذربايجان قادين‌ حركاتي: تئللي‌ زري‌ و سريه‌ خانيم‌
ايسوئچلى قادينلارين ايجتيماعى-سيياسى دوروملارى
حيجاب رونئسانسى
بيرليكده ياشاما و هله ده سئوگيلى قالابيلمه
آذربايجاندا قادين مطبوعاتى

يازيلار-آراشديرمالار. نوشته ها-بررسىها

زنان‌ تبريز در سنگرهاي‌ مشروطه‌خواهي
حق راى زنان آذربايجان: نخستين در ايران وعالم اسلامى
زن ترك هرگز در هم نخواهد شكست
مساله زن و تبعیض جنسی در ایران-صداى اروميه
ستم ملي و ستم جنسي در ايران-عليرضا اردبيلى
ملاحظاتى در باره مساله زن-اشرف دهقانى
٨ مارس روز جهانى زن-اشرف دهقاني
ويژه نامه روز جهانى زن-دونيا قادين گونو. آبتام
جايزه صلح نوبل در خدمت تداوم خشونت در ايران

Women of Azerbaijan- English Articles

Seljuk female clothing
Women in Turkish Safavid Era
Timurid and Safavid Women in the Visual Arts
Women's Rights in Azerbaijan
Status of Women in Azerbaijan
Azerbaijan: Women And Work
Rights for Women, Mirvarid Dilbazi
To Marry A Westerner?

كتابخانه زن- قادين كيتابليغى

داستان زندگى رفيق هريسى- مرضيه اسكويى
دختران كولى- مرضيه اسكويى
تجربه نخستين مرگ- مرضيه اسكويى
برخي از آثار اشرف دهقاني

سياست دونياسى- دؤولت قادينلارى. دنياى سياست- دولت زنان

توميريس
طاهره زرين تاج قره العين
طاهره زرين تاج قره العين
مرضيه اسكويى
اشرف دهقانى
فاطمه امينى
زينب پاشا
تئللى زرى- سرييه شاهسئون

ملكه لر٫ پرنسس لر

زهرا خانم تاج السلطنه قاجار
ملكه جهان قاجار
مهد عليا
شاهزاده اشرف فخرالدوله
عصمت الملوك دولتشاهى

رسيم-هئيكل-معمارليق. نقاشى-مجسمه سازى

فرح نوتاش
مهشيد رحيم تبريزى
سپيده فرزام
فرح اصولى-زنجان
Mustafa Zadeh Aziza

صحنه-سينما-تئاتر

گوگوش: رسيملر- عكسها
جميله شيخى
تهمينه ميلانى
مينا جعفرزاده
افسر اسدي
ثريا حكمت
نسرين مقانلو
فرحناز منافى ظاهر
زيبا نادري
شيرين بينا
First Azerbaijani Woman on Stage, Shovkat Mammadova

موسيقى-رقص-باله-آواز-اوپرا

آتشپاره-اقدس نجفى برين
فايقه آتشين گوگوش
پروانه خانم قشقايى
تاج السلطنه قاجار
عزيزه مصطفىزاده
خرامان قاسيمووا
فيدان قاسيمووا
Azerbaijan's First Ballerina, Gamar Almaszade
Opera Singer, Khuraman Gasimova
Aziza Mustafa Zadeh: Jazz, Mugam, Essentials of My Life
All Eyes On Aziza
The Oriental Princess of Jazz

دب- مد- گؤزه لليك

Modeling and Fashion in Azerbaijan
ريتا جبلى
نيگار طاليبووا

ورزش-ايدمان

Azerbaijani women and Circus Life

سايتهاى پروين اعتصامى

 
<$BloThursday, July 26, 2007


مشه دي گلين خانيم Məşədi Gəlin Xanım




اندر مظلوميت قصه هاي ايراني! / ديل سئور
۳
, ۱۳۸۶, ۰۰:۳۶

از أنجا كه پیر زنان ترك سواد نوشتن نداشتند تا داستانهاي خود را بنويسند واگر هم مي نوشتند چون تنها خطی که مهارت استفاده از آن را آموخته بودند (دختر ناصر الدین شاه امیر ارسلان را شنید و به فارسی مکتوب کرد) فارسی بود به فارسی می نوشتند و در نهایت آیندگان تصور می کردند این خانم یا آقا فارس بوده و داستان مذکور از میراث اصیل فارسی بوده است یا اینکه حالت بدتری اتفاق می افتاده و شخص به اصطلاح با سوادی پیدا می شده و این بیچاره ها را به حرف می کشیده و داستان آنها را “از نابودی نجات می داده است ” به فارسی ثبت و ضبط می کرده است. و در واقع مصادره می کرده است. شاهد آن بسیار است مقاله زیر تنها گوشه ای از آن است در مقاله ذیل اولا اسم خانم ترکی است گلین خانم. دوم هر چند که مولف سعی کرده به هویت او اشاره نکند و هر آنچه مربوط به این مساله می شود کنار بگذارد در اواسط متن که مطلب گم و گور شود با اشاره ای که خون به دل اصحاب خبر می کند می نویسد …. معلوم هم نيست كه اهل كجا بود. احتمالا از اهالي شمال غرب ايران بود، چون با مقدمات زبان تركي نيز آشنايي داشت. به هر حال وي از مدت ها پيش در جنوب تهران زندگي می‌کرد. او قسمت اعظم عمر خود را درهمانجا به سر آورده بود و قصه هايش نيز متعلق به همان منطقه است. قصه‌هايي كه هر كس آنها را بشنود مي‌تواند به‌جا بياورد و بفهمد…….. آخر کجا ترکی یاد می داده اند که این حانم مقدمات !!! آن را از آنجا یاد گرفته باشد. مگر اینکه او حود ترک بوده باشد
به همین سبب است که سواد ترکی اهمیت فراوان دارد. یعنی هر آنچه می اندیشیم به زبان حود بنویسیم برای این کار باید مدرسه ایجاد شود. به سبب نداشتن سواد چه بسیار داستان ها که به تاراج رفته اند.

زمانی زبانت را مصادره می کنند زمانی مغزت را اجاره مادام العمر می کنند یعنی او زامان او خانیمین مغزینی دییشه بیلمه ییب لر دیلینی دییشه بیلمه ییب لر آمما دانیشدیغینی فارسجا قلمه آلیب لار . ایندی بیزیم مغزلریمیزی ایجاره ائدیرلر اونون تورپاغینین اوستونده ایسته دیک لری بینا نی تیکیرلر و دئییرلر بونون ایچینده یاشایین. بیز ده سونرا او بینانی ییحیب باشقا بینا تیکه بیلمیریک. و اوندان سونرا بیزلر دن بعضی سی اوشاقلارینی فارسلاشدیریرلار. تا ائشیکده کی اینشااتچی سونرا چوح زحمته دوشمه یه

تقصیر اوزوموزده دیر گرک چوخ آییق اولاق . بیز اوزوموز یازیب پوزما بیل سه یدیک اوز داستان لاری میزی اوزوموز یازاردیق. موتاسیفانه بیزیم آتا آنالاریمیز ساوادلانماغا اهمیت وئرمه ییب لر و اونون اوجوبتیندن بعضی لر بیزیم لاپ او بایاغی داستانلاریمیز لا اوزلرینه میراث ییغیبلار و ایندی بیزه فحر ساتیرلار.


مشدي‌گلين خانم، شهرزادي ديگر

در اين موضوع که فرهنگ، تاريخ، ادبيات و زبان هر کشور، پايه‌هاي استوار شخصيت و هويت هر فرد از افراد جامعه هستند، کسي ترديد ندارد. در فرهنگ ما به‌جز تاريخ‌نويسان، اديبان، شعرا، دانشمندان و هنرمندان ايراني، گاه افرادي خارج از مرز و بوم ايران، نقشي بسيار سازنده و مهم در آن برهه از تاريخ ما داشته‌اند. اين امر به‌ويژه در زماني که ايرانيان با شيوه‌هاي تاريخ‌نويسي و پژوهشگري علمي آشنايي کافي نداشته‌اند، بيشتر جلوه مي‌کند.

بسيار بوده‌اند افرادي که به دلايل گوناگون از جمله علاقه‌ي آنها به فرهنگ مشرق زمين، وجود و حضورشان در ايران به دلايل شغلي، سبب شده که رويدادهاي تاريخي، سياسي و ادبي آن دوران اين سرزمين را به‌قلم بکشند. سفرنامه‌ي بسياري از سفيراني که از کشورهاي اروپايي در ايران کار مي‌کرده‌اند، بخشي از تاريخ آن دوران ما را به نمايش مي‌گذارد و از آنجا که آنها با ديدي ديگر به رويداها و مسائل مي‌نگريسته‌اند، جلوه‌ي ديگري از حقايق و واقعيت‌هاي آن دوران را به قلم مي‌کشيده‌اند.

سفرنامه‌ها و نوشته‌هاي اين افراد هميشه جنبه‌ي تاريخ سياسي نداشته، بلکه گاه بنا بر ذوق و علاقه‌اي که داشته‌اند، به بخش ديگري از جمله ادبيات و فرهنگ ايران اختصاص يافته است. يکي از اين افراد که در همين زمينه به پزوهش پرداخته، شخصي بوده‌است با نام « لارنس پل الول ساتن» که بعنوان کارمند جواني از طرف دولت بريتانيا در سال ۱۹۳۵ براي کار در شرکت نفت ايران و انگليس به آبادان فرستاده شد و در همان زمان بود که با «مشدي گلين خانم» آشنا شد. زني که او را «شهرزاد» قصه‌گوي دوران ما ناميده‌اند. اين جوان انگليسي به توانايي «مشدي گلين خانم» در بيان داستان ها و حافظه نيرومند او پي‌برد. بعدها اين آشنايي، سبب نوشتن داستان‌هايي شد که منتشر گرديد و به زبانهاي گوناگون نيز ترجمه شد.

امروزه مردم‌شناسان براي شناخت خلق و خو، شيوه‌ي زندگي، ارزش‌هاي سنتي و پس‌زمينه‌هاي فرهنگي و روان‌شناختي يک کشور، قصه‌ها و داستان‌هاي عاميانه‌ي يک ملت را از پايه‌هاي مهم پژوهشي بشمار مي‌آورند. پژوهشگران، ايران را سرزميني مي‌دانند که يکي از فرهنگ‌هاي بزرگ و شکوفاي قديم را در منطقه‌ي خاور ميانه در خود جاي داده‌است. جايگاه و اهميت ايران براي رشد و تکامل رشته‌اي از دانش که تلاش آن صرف پژوهش‌هاي تطبيقي در قصه‌ها بوده‌ و از اوايل قرن بيستم با شکوفايي هر چه بيشتر در اروپا رواج يافته، انکار ناپذير بوده است.

از آن زمان که گفته شده بود آبشخور بخش بزرگي از قصه‌ها و افسانه‌هاي اروپا را در هندوستان بايد جست، همه دانستند که سرزمين ايران نيز بايد گذرگاه سير و سفر اين قصه‌ها از هندوستان به دنياي غرب باشد. ايران به‌دلايل گوناگون، سرزمين قصه‌هاي در سينه خفته است که سينه به سينه نقل شده و به ديگران رسيده‌است. همچنان‌که قصه‌هاي «مشدي‌ گلين خانم» که پاسدار اين بخش از فرهنگ مردمي ما بوده‌است. به جرأت مي‌توان گفت اگر او نبود، بخش بزرگي از اين گنجينه‌ي گرانبها به‌دست فراموشي سپرده مي‌شد.

در اين‌جا بد نيست اشاره‌اي هم به اين جوان انگليسي داشته باشيم که شيفته‌ي داستان‌هاي ايراني شده بود.

L.P. Elwell Sutton «الِول ساتن»- در سال ۱۹۱۲ در کشور انگلستان به دنيا آمد. پس از پايان تحصيلات متوسطه براي فراگيري زبان فارسي و عربي وارد مدرسه‌ي مطالعات شرقي و آفريقايي دانشگاه لندن شد و در سال ۱۹۳۴ ميلادي در رشته زبان عربي فارغ- التحصيل گرديد. در ۱۹۳۵ براي كار در شركت نفت ايران و انگليس از طرف کشور خود به آبادان فرستاده شد و تا ۱۹۳۸ در اين شركت كار كرد. او در آن زمان کتابي در باره‌ي تاريخ اين شرکت نوشت.

«الول ساتن» از سال ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۳ ميلادي در راديو «بي‌بي‌سي» به‌عنوان متخصص زبان فارسي و ويراستار بخش ‹‹شنوندگان عربي زبان›› كار مي كرد. و از ۱۹۴۳ تا ۱۹۴۷ در سفارت بريتانيا در تهران به كار مشغول بود. آثار او در مورد رويدادهاي اين سالها به‌ويژه درباره‌ي بحران آذربايجان و حكومت مركزي ايران و حكومت مشروطه، بسيار خواندني است.

او در ۱۹۵۲، كرسي استادي زبان فارسي دانشگاه «ادينبرا» را در اختيار گرفت و تا ۱۹۸۲ در آنجا تدريس كرد. اين شرق‌شناس انگليسي نه تنها در زمنيه زبان فارسي و عربي اطلاعات وسيعي داشت بلكه در بيشتر زبانهاي باستاني و نو خاورميانه و خاور نزديک تبحر داشت. زبان ارمني و پهلوي را نیز خوب مي‌دانست. وي كتيبه‌شناس، خطاط و بازيگر تئاتر هم بوده است. «الول ساتن» در طول زندگي خود، دوازده كتاب و يكصد مقاله نوشته است و سرانجام در ۲ سپتامبر سال ۱۹۸۴، در «ادينبرا» درگذشت.

کتاب «قصه‌هاي مشدي گلين خانم» شامل ۱۱۰ قصه است که در سال ۱۳۷۴ خورشيدي توسط نشر مركز به چاپ رسيده است. حكايت جمع آوري اين قصه‌هاي ايراني، شيرين تر از برخي از خود قصه‌هاست.
« لارنس پال الول ساتن»، ايران شناس انگليسي كه در سال ۱۹۴۳ به عنوان كارمندي از جانب راديوي بريتانيا به ايران آمد، قصه‌هاي «مشدي گلين خانم» را جمع‌آوري کرد و با اين کار خود، بخش بزرگي از فرهنک مردمي ايران را زنده ساخت تا آيندگان نيز بتوانند از اين گنجينه‌ استفاده ببرند. اگر علاقه، آگاهي و همت او نبود، با مرگ قصه‌گوي اين قصه‌ها يعني «مشدي گلين خانم»، اين گنجينه نيز به نابودي سپرده مي‌شد. اين مرد جوان كه در آن هنگام بيش از سي سال نداشت، به عنوان كارمند شركت نفت ايران و انگليس به ايران سفر كرد و با اين سرزمين آشنا شد.

از همان زمان به اهميت اين گنجينه‌ي فرهنگي و ارزش آن پي برد و با شوق و دلسوزي فراوان در پي جمع آوري اين داستان‌هاي جذاب و دل‌آنگيز برآمد. او مي‌دانست اگر دست به اين کار نزند اين منبع باارزش فرهنگي با مرگ «مشدي گلين خانم» که در آن زمان بيش از هفتاد سال داشت، نابود خواهد شد. پس دست به کار بزرگي زد. کاري که بقيه عمر او را با عشق و علاقه به خود اختصاص داد و حتي به عنوان شرق‌شناس، به استادي دانشگاه «ادينبرا» در اسكاتلند رسانيد.

«الول ساتن» كمي پس از ورود به ايران با يك روزنامه نگار ايراني با نام «علي جواهركلام» ديپلمات و روزنامه‌نگار آشنا شد که بعدها در شمار دوستان نزديک او در آمد و آشنايي «گلين خانم» با «الول ساتن» نيز از طريق او انجام گرديد.

«جواهرکلام» مدتي مسئوليت سفارت ايران در شوروي را به عهده داشت و زبانهاي انگليسي و روسي را به خوبي مي‌دانست و در اين زمان مدير روزنامه‌ي «هور» بود. وي که پسرعموي همسر دوم «گلين خانم» بود، اغلب براي قصه‌گويي، او را به منزل خود در خيابان «اکباتان» مي‌برد و «الول ساتن» در يک ميهماني در خانه‌ي او با «گلين خانم» آشنا شد. قصه گوي سالخورده، که اين مرد انگليسي زبان را بسيار کم حرف يافت، شروع به گفتن داستان‌هايي کرد که مرد انگليسي را شيفته‌ي قصه‌گويي و داستان‌هاي ايراني ساخت.

«الول ساتن» خود، اولين برخوردش را با اين زن قصه‌گو که بعدها نام «شهرزاد» قصه‌گوي دوران ما را به خود گرفت، چنين وصف مي كند:

«وقتي متوجه شد كه من ذاتاً آدم كم حرفي هستم شروع كرد به نقل روايت ايراني قصه مشهور «شرط بندي سكوت». بعدها كاشف به عمل آمد كه «مشدي گلين خانم» كه نوشتن و خواندن نمی‌داند، گنجینه‌ای تمام نشدني از قصه‌هاي عاميانه را در ذهن دارد كه با هر حال و موقعيتي جور درمي آيد.»

اين راوي قصه‌هاي ايراني در آن اوقات حدود هفتاد سال داشت، و خودش هم تاريخ دقيق تولدش را نمي‌‌دانست. معلوم هم نيست كه اهل كجا بود. احتمالا از اهالي شمال غرب ايران بود، چون با مقدمات زبان تركي نيز آشنايي داشت. به هر حال وي از مدت ها پيش در جنوب تهران زندگي می‌کرد. او قسمت اعظم عمر خود را درهمانجا به سر آورده بود و قصه هايش نيز متعلق به همان منطقه است. قصه‌هايي كه هر كس آنها را بشنود مي‌تواند به‌جا بياورد و بفهمد.

بنا به گفته‌هاي پسر «مشدي ‌گلين خانم»، او پدرش را در کودکي از دست مي‌دهد و مادر با مرد ديگري ازدواج مي‌کند. همسر دوم گلين خانم «شيخ باقر شيخ العراقين» در اصل اهل عراق بود که مسجدي در «پاچنار» نيز داشت که بعدها به مسجد ترک‌ها معروف شد. او زماني نيز از طرف «ناصرالدين شاه»، کار طلاکاري گنبد «کاظمين» عراق را به عهده گرفته بود. «گلين خانم» در سال۱۳۱۳خورشيدي همراه همسر دوم و فرزند خود به عتبات عاليات رفت. «شيخ باقر» قصد ماندگار شدن در آنجا را داشت اما «گلين خانم» با اين امر موافق نبود. بنابراين «شيخ باقر»، همسر و فرزند خود را به ايران برگرداند و پس از جدايي از او بار ديگر به عراق بازگشت.

به اين ترتيب «گلين خانم» همراه فرزند خويش به تنهايي در تهران زندگي مي‌‌کرد و اغلب به مراقبت از فرزندان خانواده هاي ثروتمند تهران اشتغال داشت و از اين راه زندگ مي‌گذراند. زماني که «الول ساتن» او را ملاقات مي‌کند، «گلين خانم» ديگر بيش از آن پير و فرسوده بود كه بتواند كار خود را ادامه دهد. با وجود اين، خانواده‌هاي سرشناس همواره قدم او را گرامي مي‌داشتند زيرا وي در ميان آن‌ها نيز شهرت به سزايي به عنوان گوينده قصه‌هاي شيرين و سرگرم كننده كسب كرده بود.

خود او يك بار مدعي شد كه مي تواند سراسر سال را نقل بگويد، بدون اين كه يكي از آنها تكراري باشد، و البته دليلي هم براي ترديد كردن در گفته او در دست نيست. اين جوان انگليسي كه سخت شيفته‌ي قصه‌هاي اين زن شيرين كلام خوش گفتار شده بود، با جان و دل آنها را به خاطر سپرد و سپس بر روي کاغذ آورد. وي، مقدار قصه هايي را كه مشدي گلين خانم در گنجينه حافظه داشته به بيش از يك هزار متن برآورد كرده است.

شيفتگي جوان انگليسي براي شنيدن داستان‌هاي ايراني به اندازه‌اي بود که او را واداشت تا بطور مرتب با اين زن ديدار کند و چنين موقعيت مهمي را از دست ندهد. او در فواصل منظم، اغلب در تعطيلات پايان هفته، در منزل دوست خود به ديدن «مشدي گلين خانم» مي‌رفت و در آنجا از او مي خواست قصه بگويد و هر چه را مي گفت ثبت مي كرد. بايد به اين نكته هم توجه داشت كه در آن ايام «الول ساتن» براي اين كار، دستگاه ضبط صوتي در اختيار نداشت، به نحوي كه ناگزير بود، شخصا هر كلمه را با دست بنويسد. نوشت افزاري هم كه او براي تهيه اين مجموعه به كار برده با کمترين امکانات ممکن بوده است. مدادي كم رنگ كه با آن بر روي کاغذهاي زرد شده و پشت کاغذهاي تبليغات و به قطع هاي نامساوي نوشته و بعد همه را به دقت به صورت دفتر درآورده است كه چه بسا به زحمت مي توان آنها را خواند.

زمان، زمان جنگ بود و نوشت‌افزار فراوان نبود. بدين ترتيب هر كس كه به كاغذ زياد احتياج داشت، مي‌بایست آن را از جاهاي مختلف براي خود فراهم مي كرد. اين فرد، اغلب قصه ها يش را بر پشت كاغذهايي كه طرف ديگر آن مطالبي كم و بيش سياسي چاپ شده بوده، يادداشت مي‌‌كرده‌است. او بر پشت کاغذهايي مي‌نوشته که طرف اصلي آن‌ها را معمولاً مطالبي از شرکت تلگراف و پست ايران و نيز اعلام برنامه‌ها و فهرست هر يک از برنامه‌هاي «بي‌بي‌سي» ، پر کرده بود.

هنگامي که راديو تهران تاسيس شد، «علي جواهرکلام» يکي از همکاران راديو بود. او هر هفته «گلين خانم» را با درشکه به راديو مي‌برد و قصه‌هايش را از آن‌جا پخش مي‌کرد. همچنين در مراسم خداحافظي « الول ساتن» هم که در پارک دانشجوي کنوني برگزار شده بود، «گلين خانم» قصه‌اي گفت.

بايد گفت که انگيزه‌ي جمع‌آوري داستان‌هاي ايراني در وجود اين مرد انگليسي چنان قوي بود که از آن پس او سفرهاي متعددي به ايران کرد و در حين اين سفرها، تلاش کرد تا قصه هاي ايراني را با گويش‌هاي مختلف جمع‌آوري كند. او در دانشگاه، دانشجويي داشت كه وي نيز بسيار به ايران علاقه‌مند بود. «ساتن» نوارهاي قصه‌های ايراني را به شاگردش «اولريش مارزلف» سپرد و او بعدها، آنها را به آكادمي علوم آلمان، موسسه‌ي قصه‌شناسي منتقل كرد.

آن‌گاه آكادمي علوم آلمان، از «سيد احمد وكيليان» پژوهشگر فرهنگ عامه خواست تا با پروفسور «مارزلف» شاگرد پيشين و استاد كنوني ايران‌شناسي و قصه‌شناسي ايراني، در پياده كردن اين قصه‌ها، همكاري كند. تعدادي از نوارها پياده شدند و در يك مجلد توسط نشر مركز به نام ««قصه‌های مشدي گلين خانم» به چاپ رسيدند. البته همه‌ي نوارها به تدريج پياده شده‌اند تا بعد به‌صورت کتاب درآيد.

«وكيليان» كه استاد رشته فرهنگ مردم در دانشكده صدا و سيما و دانشكده سينما و تئاتر است، اعتقاد دارد با چاپ كامل اين مجموعه، تحول عظيمي در قصه‌شناسي و نحوه‌ي گردآوري و پژوهش درباره‌ي آن ايجاد خواهد شد.
در پايان اشاره‌ي کوتاهي هم به «اولريش مارزلف» داشته باشيم که او نيز شيفته‌ي ايران بود و فرهنگ ايراني بود و کار قصه‌هاي «مشدي ‌گلين خانم» و استاد خود «الول ساتن» را دنبال کرد.

Ulrich Marzolph- «اولريش مارزلف» دانش‌آموخته‌ي اسلام‌شناسي و از شاگردان زنده‌ياد دکتر «غلامحسين يوسفي» است. اين پژوهشگر و خاورشناس آلماني حدود بيست سال است که در باره‌ي قصه‌هاي عاميانه‌ي فارسي تحقيق مي‌کند و مقاله‌هاي فراواني به زبان‌هاي آلماني و انگليس نوشته که تعدادي از آن‌ها را خود به زبان فارسي نيز ترجمه کرده‌است.

او در گفتگوي با روزنامه‌ي «شرق» در يکي از سفرهاي اخيرش به ايران گفته‌است:

«در کشورهاى ديگر هم کم و بيش تصور قصه‌ها به شکل سابق هنوز وجود دارد. به هر حال اگر اين قصه‌ها به شکل سنتى در جاهاى مختلف در حال نابودى است علت دارد. دليل آن بيشتر به تحول و دگرگوني زندگى مردم برمي‌گردد. امروز فاميل‌هاى بزرگ و خانواده‌هايى که در يک‌جا و يا در يک خانه با هم زندگى مى کردند، از بين رفته است. ما در آلمان از اين خانواده‌ها خيلى کم داريم يا اصلا نداريم. بچه ها فقط با پدر و مادر هستند و در اين ميان بسيار پيش مي‌آيد که پدر و مادر هم به دليل کار در بيرون از خانه، فرصت ماندن در خانه و کنار فرزندان خود را ندارند؛ بنابراين زماني براى پرداختن به فرزند و قصه‌گويى هم وجود ندارد. متاسفانه امروز جدايي بين پدر و مادرها نيز بسيار اتفاق مي‌افتد که فرزندان يا با پدر و يا با مادر زندگى مي‌کنند که آنها هم درگير کارهاى خودشان هستند.»

http://www.kalam.se/mashdi-galin-khanom.html

posted by


سنگسار در آزربايجان
-------------------------------------------------------------------------------
اسدالله خلخالي
-------------------------------------------------------------------------------
اخيرا جمهوري اسلامي ايران پس از ده سال وقفه، شخصي را در شهر تاكستان آزربايجان سنگسار نمود. جالب توجه است كه نخستين سنگسار اين جمهوري شيعه و فارس در سال ١٣٥٨ باز در شهري آزربايجاني «ااردبيل» بوده است. در واقع جمهوري فارس شيعي در عمر كوتاه خود بيش از ٧٥ در صد از سنگسارهاي خود را در آزربايجان جنوبي انجام داده و بيش از ٨٠ در صد سنگسار شوندگان در كل ايران ترك بوده اند.

تمركز سنگسارهاي جمهوري اسلامي در آزربايجان و ترك بودن اكثريت سنگسار شوندگان را مي توان از جوانب بسيار مطالعه كرد. از جمله اينكه سبك زندگي اي كه جمهوري اسلامي فارس در صدد تحميل آن بر مردم ايران است، بيشترين تضاد را با فرهنگ، سنن و نحوه زندگي سنتا سكولار تركان و آزربايجان كه مهد مدرنيته در ايران است دارد. گروهي نيز سنگسار اخير و اعدام چندين تن با جرثقيل در ملاء عام در تبريز پايتخت آزربايجان و مهد انقلابات را زهر چشم دادن به خلق ترك و ترساندن آنها از بلند نمودن صداي اعتراض براي احقاق حقوق ملي خود دانسته اند. البته اين احتمالات وجود دارند و شايسته بررسي اند، اما ما در اينجا به جاي بررسي اين جوانب، در صدد اشاره به نكته ديگري مي باشيم. آنچه در اينجا مد نظر ماست، سكوت و بي تفاوتي حيرت آور و سوال بر انگيز فعالان، تشكيلات سياسي و انجمنهاي حقوق بشري آزربايجان در مورد نقض صريح حقوق بشري و ملي تركان و آزربايجانيان توسط جمهوري اسلامي است.

اين بي تفاوتي مي تواند ناشي از دلايل زير باشد:

١- بسياري از فعالان و تشكيلات آزربايجاني، حتي به ظاهر تندروترين و افراطي ترين آنها كه خواهان استقلال آزربايجان جنوبي اند، درك درستي از اراضي اين آزربايجان جنوبي مورد ادعاي خود ندارند. اينان كه به ظاهر دشمن خوني شونيسم فارس، جريانات پان ايرانيستي و دولت بنيادگراي فارسگراي ايرانند، در تعريف حدود و ثغور آزربايجان عينا مانند همان شونيسم فارس، جريانات پان ايرانيستي و دولت بنيادگراي فارسگراي ايران، تقسيمات اداري دولتي را ملاك خود قرار مي دهند و آزربايجان را منحصر به دو استان آزربايجان غربي و شرقي دانسته و عينا مانند آنها بخشهاي تركنشين شمال غرب كشور واقع در استانهاي اردبيل، زنجان، گيلان، كردستان، قزوين، مركزي، تهران، قم و كرمانشاه را خارج از آزربايجان مي دانند. اين دسته كه ظاهرا با حرارت تمام از آزربايجان ناميده شدن مناطق شمال ارس در تاريخ، تعلق مناطق ارمني نشين در جمهوري آزربايجان و يا كردنشين در جنوب استان آزربايجان غربي به آزربايجان دفاع مي كنند، خود در عمل از آزربايجان ناميدن بيش از دو سوم از سرزمين ترك نشين آزربايجان در شمال غرب كشور طفره رفته، تعلق اين سرزمينها به آزربايجان را با نوشته ها و برخوردهاي خود منكر شده و عملا دو سوم خاك آزربايجان جنوبي را بي سر و صدا به قوم گويا اشغالگر فارس پيشكش مي كنند. البته طبيعي است همچو جريانات منحرفي وقايع استان قزوين را نيز غير مربوط به آزربايجان دانسته و خود را موظف به موضعگيري در باره آنها ندانند.

٢- بسياري از فعالان و تشكيلات آزربايجاني به ويژه انجمنهاي مربوط به حقوق بشر، متاسفانه دركي نادرست از حقوق بشر دارند. اينها صرفا حقوق زباني تركان آزربايجان را حقوق بشر قلمداد كرده و خود را موظف به دفاع از كساني آنهم منحصرا افرادي با تمايلات مليتگرايانه مي دانند كه به سبب فعاليت در باره حقوق زباني تحت فشار و تضييق جمهوري اسلامي قرار گرفته اند. طبيعي است كه در سايتها و گزارشات اين گونه فعالان سطحي نگر و انجمنهاي ناآشنا با حقوق بشر، خبر و انعكاسي از تضييق حقوق گوناگون مردم آزربايجان و ملت ترك در سراسر ايران از طرف دولت جمهوري اسلامي ايران، از جمله حقوق معوقه زنان؛ مجازاتهاي غيرانساني مانند اعدام، سنگسار، قطع عضو؛ تضييق حقوق تركان منسوب به گروههاي اعتقادي علوي (قزلباش، اهل حق)، جعفري (از جمله شيعيان غيرمعتقد به ولايت فقيه)، بهائيان در آزربايجان و غير آن؛ تضييق حق تجمع و تشكل مردم و گروههاي اجتماعي و مبارزات صنفي كارگران و معلمان آزربايجان و ترك در سراسر ايران و ... نمي توان يافت. حال آنكه تضييق همين حقوق از سوي دولت جمهوري اسلامي در مناطق كردنشين با دقت و جزئيات فراوان و به طور مداوم در سايتها و گزارشات فعالان و تشكيلات سياسي و انجمنهاي حقوق بشري كردي در ايران و خارج آن منعكس مي شود و به درستي به عنوان سركوب خلق كرد و كردستان شرقي به جهانيان و مراكز ذيصلاح عرضه مي گردد.

٣- بسياري از فعالان و تشكيلات سياسي آزربايجان، درك و نگرشي بسيار نادرست و سطحي از سياستهاي استعماري و آسيميلاسيون دولت جمهوري اسلامي داشته، اين سياستها را صرفا در اعمال محدوديتهاي زباني خلاصه مي كنند و از وجوه و ابعاد ديگر سياستهاي استعماري و آسيميلاسيونيست دولت جمهوري اسلامي غافل اند. حال آنكه سياست هاي آسيميلاسيونيست دولت جمهوري اسلامي و مستعمره سازي آزربايجان جنوبي بسيار وسيعتر از تضييقات زباني صرف بوده محدود به آن نيست و همه ابعاد اجتماعي، فرهنگي، سياسي، اقتصادي، ديني و جز آن را شامل مي شود. به عنوان مثال:

الف- تحميل حجاب و اكنون لباس ملي براي زنان تحت نام «طرح عفاف» و «پوشش ملي زنان ايراني»، علاوه بر تحديد آزاديهاي فردي زنان در انتخاب پوشش در كل ايران كثيرالمله، سياستي است كه مستقيما هويت ملي زنان ترك در سراسر ايران را نشانه گرفته است، چرا كه لباس سنتي زنان ترك از اساسي ترين مولفه هاي هويتي اين خلق است و از ميان بردن آن با حجاب اسلامي و يا چادر كه پوششي فارسي-زرتشتي است، مترادف با حمله به هويت تركي و آسيميلاسيون و فارسسازي خلق ترك است. تحميل «حجاب اسلامي» و «چادر زرتشتي-فارسي» به زنان ملل ساكن در ايران به مقصد كم رنگ كردن رنگارنگي و تشخص ملي ملل ساكن در ايران كه هر كدام طبق سنن و فرهنگ و تاريخ خود سليقه و سبك خاصي در انتخاب پوشاك داشته و داراي لباس ملي ويژه اي هستند، انجام مي گيرد و به همين دليل نيز در ضديت آشكار با فرهنگ و هويت ملي ترك و آزربايجان است. تحميل و ترويج حجاب اسلامي و چادر زرتشتي -فارسي در آزربايجان و يا ميان تركان، در مراكز دولتي، موسسات آموزشي و كوچه و خيابان در سراسر مناطق ترك نشين ايران همواره ميبايد از طرف تمام فعالان سياسي و حقوق بشري آزربايجان به عنوان سياستهاي فارسسازي ملت ترك تعقيب، منعكس و محكوم شود.

ب- تحميل «ولايت فقيه»، گماردن «نمايندگان ولايت فقيه» از مركز-فارسستان در شهرهاي آزربايجان و ديگر مناطق ترك نشين، «دادگاههاي ويژه روحانيت» وابسته به مركز، حتي تبليغ «شيعه امامي» كه تفسير فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه است، آموزش اين مذهب فارسي در مدارس ترك و آزربايجان و تدريس آن در كتب تعليمات ديني مدارس در شهرهاي ترك نشين و آزربايجان مي بايست به عنوان يكي از اساسي ترين سياستهاي آسيميلاسيون و فارسسازي و مستعمره نمودن آزربايجان تلقي شود. شيعه امامي، ولايت فقيه و .... همه در ضديت كامل با هويت ملي خلق ترك و آزربايجان و درك سنتي مردمان ترك از اسلام و يا اسلام تركي اند. هر اقدامي براي تبليغ و ترويج شيعه امامي و ولايت فقيه در آزربايجان و ديگر مناطق ترك نشين ايران، از جمله وابستگي تحقيرآميز «حوزه هاي علميه» تربيت روحاني در آزربايجان به مراكز شيعي فارسستان و تدريس شيعه امامي در كتب درسي و مدارس مي بايد از سوي فعالان سياسي و انجمنهاي حقوق بشري آزربايجان مستقيما به عنوان اقدامي ضد ترك و ضد آزربايجاني از سوي دولت تعقيب، منعكس و محكوم شود. تاثير ترويج شيعه امامي فارسي در آزربايجان و ميان ملت ترك بويژه عشاير و روستائيان بر نابودي فرهنگ و هويت ملي ترك و آزربايجان، بسيار مخربتر و مهلكتر از ترويج زبان تحميلي و استعماري فارسي در ميان خلق ترك و آزربايجان است.

ج- «دولت ديني» در تضاد با سنت دولتمداري تركي قرار دارد. در ميان بيش از دويست دولت و امپراتوري تركي در تاريخ هرگز هيچ دولت تركي تحت سيطره مقامات «روحاني» و خادمان دين نبوده است، زمامداران ترك يا با دستگاه روحاني كه تحت كنترلشان بوده به مدارا رفتار كرده اند (مانند برخي شاهان صفوي و قاجار) و يا آشكارا به سركوب آن پرداخته اند (مانند نادرشاه و محمد شاه قاجار) و يا مانند دوره ايلخانان و احمد شاه قاجار بيطرفي مطلق ديني را مراعات نموده اند، اما به همه حال دولت ترك هميشه فوق دستگاه ديني و مستقل و جدا از آن بوده است. هر زمان نيز كه در يك دولت ترك قدرت و نفوذ روحانيون و خادمان دين افزايش يافته (مانند برخي دوره هاي صفوي و عثماني)، به همان نسبت خصلت تركي و هويت ملي تركي آن دولت به سرعت از ميان رفته است. بنابراين صرف وجود و حاكميت دولتي ديني در آزربايجان، آنهم دولتي غير آزربايجاني و مدافع مذهب فارسي شيعه امامي، وضعيتي برضد هويت ملي ترك و آزربايجاني، غيرمشروع و تحميلي است، چه برسد به اجرائات اين دولت فارس شيعه و غبر آزربايجاني بر اساس شيعه امامي فارسي در آزربايجان ترك مانند سنگسار، اعدام و قصاص زنان و مردان آزربايجاني و ترك.

٤- تقديم تصويري دگماتيك، سطحي، انعطاف ناپذير، متعصب، خشن، بدوي و غير انساني از اسلام، ويژه كاست روحانيون شيعه امامي فارسي است و در ضديت با درك اسلام نخبگان ترك و نيز اسلام مردمي ترك قرار دارد. اسلام نخبگان ترك و اسلام مردمي تركي كه بهترين نمونه آنرا به ترتيب در اسلام شمس تبريزي-مولاناي رومي و عشاير ايلات ترك شاهسئوه ن و قاشقاي، افشار و ... مي توان ديد، بر محور تساهل، تسامح و دوستي و محبتو سنن ملي تركي قرار دارد. وضعيت در سطح دولتي نيز اين چنين بوده است، به عنوان نمونه در تمام دوره حكومت ٧٠٠ ساله امپراتوري ترك عثماني، مجازات سنگسار شرعي تنها يكبار در سال ١٦٧٩ اجرا شده و زن متاهلي (همسر قواف عبدالله چلبي آقسارايي) به جرم همخوابي با مردي يهودي رجم شده است و پس از آن، اين حكم غيرانساني براي هميشه تعطيل گرديده است. بنابراين هر گونه مجازات خشن و غيرانساني كه به نام شرع از سوي جمهوري اسلامي در داخل مرزهاي آزربايجان جنوبي و همچنين ديگر نقاط ترك نشين ايران و حتي در مورد تك تك شهروندان ترك ايراني اجرا شود، مي بايست به عنوان تخريب ويژگيهاي رفتاري و آزاديهاي مذهبي تركان و آزربايجان از سوي دولت جمهوري اسلامي و بر عليه درك سنتي و مردمي خلق ترك از اسلام تلقي شده از سوي فعالان سياسي و انجمنهاي حقوق بشري آزربايجاني و تركي محكوم شوند.

٥- گروهي از فعالان سياسي و فرهنگي ترك و آزربايجاني اساسا مشكلي با حكم اعدام، سنگسار و يا ديگر احكام غيرانساني فقه شيعه امامي و حتي دولت ديني ندارند. اين گروه هر چند از جهت زباني داراي خود آگاهي و شعور ملي اند و اين شعور ملي همه روزه در حال گسترش و افزايش است و به درستي سياستهاي آسيميلاسيونيست و فارسسازي جمهوري اسلامي را نقد كرده به چالش مي كشند، اما در عين حال از آنجائيكه به اسلام شيعي امامي كه تفسيري فارسي از شيعه دوازده امامي (در مقابل جعفري و يا تفسير تركي شيعه دوازده امامي متشرعه) است قائل اند، از جهت ديني و مذهبي مي بايست به عنوان تركان فارس شده تلقي گردند. اين افراد هرچند در آغاز خوش نيت و پاكدل باشند، در نهايت مانند نمونه هاي سيد جمال الدين اسدآبادي، مهدي بازرگان، محمد حنيف نژاد، مصطفي چمران، مهدي باكري، محمد تقي جعفري و صدها ترك مذهبي امامي شده ديگر، در دراز مدت به جاده صاف كن استعمار فارسستان در آزربايجان و فارسسازي ديني و اعتقادي ملت ترك تبديل خواهند شد. از اينرو با جريانات سياسي ترك و آزربايجاني معتقد به شيعه امامي مي بايست با احتياط برخورد نموده و آنها را مبلغ مذهب ملي فارسها يعني شيعه امامي و فارسيگري در ميان تركان ايران و آزربايجان دانست. اين افراد و جريانات مي بايست درك كنند كه نمي توان از يك سو سياستهاي زباني قوميتگرايان فارس و دولت جمهوري اسلامي يعني تحميل زبان فارسي و دشمني با زبان تركي را تنقيد كرد و از سوي ديگر سياستهاي ديني قوميتگرايان فارس و دولت جمهوري اسلامي يعني تبليغ شيعه امامي فارسي در ميان ملت ترك و ترويج انديشه منحط اختلاط دين و دولت و ريشه كن كردن اسلام مردمي تركي و سكولار را مدافعه نمود.

بنابراين:
- دولت ديني، بر ضد سنت دولتمداري تركي و تاريخ آزربايجان است،
- مذهب شيعه امامي فارسي و همه تفرعات بدعت آميز آن مانند ولايت فقيه و ... در ضديت با فرهنگ و هويت ملي تركي و تفسير تركي شيعه دوازده امامي متشرعه يعني مذهب جعفري قرار دارد،
- ترويج شيعه امامي فارسي و اجراي احكام فقهي آن در آزربايجان، از اساسي ترين مولفه هاي فارسسازي ملت ترك و مستعمره ساختن آزربايجان توسط دولت ايران است
- اجراي احكام شريعت در آزربايجان مي بايست به عنوان اقدام آگاهانه دولت ايران براي تخريب و زدودن سنت ديرينه سكولاريسم خلق ترك و آزربايجان تلقي شود.
- ترويج فرهنگ خشونت، انتقام، تعصب، كينه توزي و بدويت به اسم شريعت و با انجام مجازاتهاي غيرانساني، در ضديت كامل با سنن و فرهنگ مردمي خلق ترك كه بر محور محبت و دوستي است قرار دارد.
- احكام سنگسار، اعدام، قصاص و .... در اسلام مردمي ترك كه بر اساس مدارا، تساهل و تسامح مذهبي جائي ندارد.
- اجراي مجازاتهاي دهشت انگيز ضدانساني مانند سنگسار، اعدامهاي خياباني و قطع عضو و انعكاس آنها در رسانه ها حتي انجام آنها در ملا عام مي بايد به عنوان سياست ترور دولتي براي در هم شكستن حس غرور ملي و انگيزه مقاومت ملت ترك بر عليه دولت جمهوري اسلامي فارسي تقلي شود.
- دولت ديني، شيعه امامي سازي خلق ترك، اجراي احكام شريعت، تفسير بدوي از اسلام، مجازاتهاي دهشت انگيز غير انساني، تبليغ فرهنگ خشونت و ..... همه در تناقض با روند مدني شدن، تجدد و توسعه آزربايجان اند.

با توجه به آنچه گفته شد انتظار ميرود فعالان فرهنگي، تشكيلات سياسي و انجمنهاي حقوق بشري ترك و آزربايجاني بويژه در خارج با تجديد نظري اساسي در اصول نارسا و معيارهاي تنگي كه به عنوان تضييق حقوق ملي و انساني ملت ترك و آزربايجان از سوي دولت جمهوري اسلامي براي خود تعريف نموده اند، موارد بسيار مشخصي مانند سنگسارها و اعدامهاي خياباني در آزربايجان را نيز در جرگه آن اصول و معيارها داخل، آنها را متماديا در گزارشات و سايتهاي خود منعكس و با رساترين وجه ممكن به اين اخلال حقوق ملي و انساني تركان و آزربايجانيان اعتراض كرده و آنها را محكوم كنند.

posted by