türkxatun 



türk qadın xatun arvad qız ana bacı yoldaş arxadaş emekçi



SOZUMUZ LINKS

Turkxatunتورك خاتين qadincaقادينجا تركه ن- تركيم وئبلاقي بيزيم مرضييه

سٶزوموز سٶزوموز

سؤزوموز- وبلاگ عمومى تركهاى ايران
سؤزوموز- در پرشين بلاگ
ايلخان- تركهاى جنوب و مركز ايران
افشار- وئبلاگ تركهاى خراسان
آدليم توركلر- مشاهير تركهاى ايران
شاه ايسماعيل ختايى صفوى
دده قورقود وئبلاگى


HOME
ARCHIVES
EMAIL



Moda-Deb Xeberleri

Moda-Deb

باغلانتىلار-لينكلر-سايتلار

گونئی آزه ربایجان قادین درگیسی قادینجا-آزه ربایجان قادین درگیسی
Qadın
آذر قادين(حقوق زنان حقوق بشر است)
گونئی آزه ربایجان اؤيره نجي قادینچیلار
آزه ربایجاندا قادین سسی
توركييه قادينلاري
قادين-اردم وئبلاگى
دورنا- قادين صحيفه سى
تريبونت- قادين مسئله سى بؤلومو
قادين مساله سى-اوجاق
قادين لار- آمئريكانين سسى رادييوسو

جمعيتهاى زنان در آذربايجان- آذربايجاندا قادين درنكلرى


Çağdaş Azerbaycan Kadınları
Creative Women Association
Azərbaycan Qender İnformasiya Mərkəzi
Azərbaycan Qadınlarının Respublika Cəmiyyəti
Azərbaycan Qadınlarının Bakı Asosiyasiyası
Azəri-Türk Qadınlar Birliyi
Dilarə Əliyeva adına Azərbaycan Qadın Huquqlarını Müdafiə Mərkəzi
Azerbaycan Qadın ve İnkişaf Mərkəzi
"Sevil" Azərbaycan Qadınları Məclisi
"Neftçi" Qadınlar Cəmiyyəti
Azərbaycan Respublikası "Əlil Qadınlar" Cəmiyyəti
Azərbaycan Respublikası "Universitet Təhsilli Qadınlar" Cəmiyyəti
Yəhudi Qadınlarının Humanitar Asosiyasiyası
Azərbaycan Respublikası "Nəcib xanımlar" İncəsənət Birliyi
Azərbaycan Respublikası Yaradıcı Qadınlar Asosiyasiyası
Şəhid Uşaqları və Anaları Xeyriyyə Mərkəzi
Qender və İnsan Huququ Araşdırma Birliyi
"Qadın və Muasir Dünya" Sosiyal-Xeyriyyə Mərkəzi
"Göyçe Gölü" Qadınlar Cəmiyyəti
"Ãœmid" Analar Cəmiyyəti
Qadın Problemlərinin Tədqiqatı Birliyi
"Sənsiz" Xeyriyyə Cəmiyyəti
Azərbaycan Ziyalı Qadınlar Birliyi
Azərbaycan Qadın-Menecerler Asosiyasiyası
"Tomris" Analar Cəmiyyəti
"Məneəvi Tərəqqi" Qadın İctimayi Birliyi
Respublika "Şəhid Anaları" Xeyriyyə Mərkəzi
"Azәrbaycan Qadınları Zaqafqaziyada Sülh vә Demokratiya Uğrunda" Tәşkilatı
Başqa Təşkilatlar

Audio-Video

Xurşid Banu Natəvan- Şe'ləri
Qulaq Asın: Azərbaycan Mahnıları- MP3
سحر خانيم: ايتگين اولدوز
نيگار رفیع بیلىدن بير شئعر: یئردن قالخان طيياره لر
گوگوش واشينگتوندا
قادينلارين آذربايجان و دونيادا ساتيلاماسي
فيرانسادا ايسلامي حيجاب مساله سي
آذربايجاندا قادينلارين سئچگیلرده ايشتيراکی
آمريكادا قادينلارا تجاووز
ايراندا قيز و قادينلارين دورومو- وضعيت زنان و دختران در ايران
Listen To Aziza Mustafazade
فيدان و خورامان قاسيمووايلا-ابوظبى كونسئرتى

زهره وفايى: آثار-ياپيت لار

آذربايجانين ميللي حركتي و آمريكا
تاريخ بيزي گؤزله مه يه جك!
آفت هاى حركت ملى
عصرين هانسى بؤلومونده دايانميشيق؟
نارضايتي ها را جدي بگيريم!
اشتباه بزرگ خليفه معتصم
حيدر عم‌اوغلو
مزدك
چرا آذربايجان قهرمانان خود را از ياد نمي برد؟!
آثار باستاني آذربايجان به روايت تصوير -۱
اوشاق نمايشي: يارديم چيل دوستلار
زهره وفايي نين اثرلري
غوربتده‌ سؤنموش‌ اولدوزلار
زهره‌ وفائی‌: «مكتوب‌»
انجمن‌ كتاب‌ دوستان‌ آذربايجان‌

يازار-قوشوقچو-آراشديرماچى-اديب. نويسنده-شاعر-محقق

پريسا بابائی‌ فرد
مينا اسدلي
فريده اصغرنيا
ثريا بخشي
ليلا حيدري
عاشيق پرى خانيم
شمس كسمائى
ايرئنه مليكوف
زهره وفايى
پروين اعتصامى
خورشيدبانو ناتوان
مه ستى گنجوى
مدينه گلگون
حكيمه بلورى
شراره انصارى

Məqalələr-Azərbaycan Türkcəsində

قادينلاری آييريتماغی ياساقلاما کونوانسييونو
آذربايجان قادين‌ حركاتي: تئللي‌ زري‌ و سريه‌ خانيم‌
ايسوئچلى قادينلارين ايجتيماعى-سيياسى دوروملارى
حيجاب رونئسانسى
بيرليكده ياشاما و هله ده سئوگيلى قالابيلمه
آذربايجاندا قادين مطبوعاتى

يازيلار-آراشديرمالار. نوشته ها-بررسىها

زنان‌ تبريز در سنگرهاي‌ مشروطه‌خواهي
حق راى زنان آذربايجان: نخستين در ايران وعالم اسلامى
زن ترك هرگز در هم نخواهد شكست
مساله زن و تبعیض جنسی در ایران-صداى اروميه
ستم ملي و ستم جنسي در ايران-عليرضا اردبيلى
ملاحظاتى در باره مساله زن-اشرف دهقانى
٨ مارس روز جهانى زن-اشرف دهقاني
ويژه نامه روز جهانى زن-دونيا قادين گونو. آبتام
جايزه صلح نوبل در خدمت تداوم خشونت در ايران

Women of Azerbaijan- English Articles

Seljuk female clothing
Women in Turkish Safavid Era
Timurid and Safavid Women in the Visual Arts
Women's Rights in Azerbaijan
Status of Women in Azerbaijan
Azerbaijan: Women And Work
Rights for Women, Mirvarid Dilbazi
To Marry A Westerner?

كتابخانه زن- قادين كيتابليغى

داستان زندگى رفيق هريسى- مرضيه اسكويى
دختران كولى- مرضيه اسكويى
تجربه نخستين مرگ- مرضيه اسكويى
برخي از آثار اشرف دهقاني

سياست دونياسى- دؤولت قادينلارى. دنياى سياست- دولت زنان

توميريس
طاهره زرين تاج قره العين
طاهره زرين تاج قره العين
مرضيه اسكويى
اشرف دهقانى
فاطمه امينى
زينب پاشا
تئللى زرى- سرييه شاهسئون

ملكه لر٫ پرنسس لر

زهرا خانم تاج السلطنه قاجار
ملكه جهان قاجار
مهد عليا
شاهزاده اشرف فخرالدوله
عصمت الملوك دولتشاهى

رسيم-هئيكل-معمارليق. نقاشى-مجسمه سازى

فرح نوتاش
مهشيد رحيم تبريزى
سپيده فرزام
فرح اصولى-زنجان
Mustafa Zadeh Aziza

صحنه-سينما-تئاتر

گوگوش: رسيملر- عكسها
جميله شيخى
تهمينه ميلانى
مينا جعفرزاده
افسر اسدي
ثريا حكمت
نسرين مقانلو
فرحناز منافى ظاهر
زيبا نادري
شيرين بينا
First Azerbaijani Woman on Stage, Shovkat Mammadova

موسيقى-رقص-باله-آواز-اوپرا

آتشپاره-اقدس نجفى برين
فايقه آتشين گوگوش
پروانه خانم قشقايى
تاج السلطنه قاجار
عزيزه مصطفىزاده
خرامان قاسيمووا
فيدان قاسيمووا
Azerbaijan's First Ballerina, Gamar Almaszade
Opera Singer, Khuraman Gasimova
Aziza Mustafa Zadeh: Jazz, Mugam, Essentials of My Life
All Eyes On Aziza
The Oriental Princess of Jazz

دب- مد- گؤزه لليك

Modeling and Fashion in Azerbaijan
ريتا جبلى
نيگار طاليبووا

ورزش-ايدمان

Azerbaijani women and Circus Life

سايتهاى پروين اعتصامى

 
<$BloSaturday, September 08, 2007
دستگیری و تعقیب زنان فعال حقوق بشر و هویت‌طلب در آذربایجان ایران

اشک‌های درشت حسنای هشت ساله

انصافعلی هدایت، روزنامه‌نگار آزاد
Hedayat222@yahoo.com

«حسنا را دیدم. خیلی ترسیده بود. بچه هفت هشت ساله. مثل یک بچه گنجشک، بی‌پناه شده بود. دستگیری و نگرانی‌های مادرش را دیده بود. شاهد یک روز تمام، کشمکش میان مادرش و نیروهای اطلاعاتی بوده است. چنان ترسیده بود که از همه می‌ترسید. چنان ترسیده بود که من را هم نشناخت. ترسید... با مهربانی، دستش را در دستم گرفتم. سرد بود. می‌لرزید.

رعشه اندامش، از دست‌های لاغر و استخوانی‌اش، به دستان من، منتقل می‌شد. می‌ترسید به من نگاه کند. خودم را معرفی کردم. وقتی نام ... را شنید، انگار حافظه‌اش را که از دست داده بود، دوباره باز یافت. من را مثل مادرش، در آغوش کوچکش کشید. بغض و عق انباشته در گلویش، باز شد. گریه سر داد. هق‌هق می‌کرد و در حالی که قطره‌های اشگ‌های درشتش، از گونه‌های لاغر و استخوانی‌اش جاری می‌شدند، همه دردهایش را به من می‌گفت. خوب! بچه بود دیگه. بزرگتری را پیدا کرده بود. شکایت می‌کرد. از همه چیز شکایت می‌کرد. اما اشگ‌هایش، امانش نمی‌دادند. بریده بریده، حرف می‌زد.»

«خاله! ... مامانم را گرفتند ... زدند ... چهار نفر، خیلی آمده بودند ... پشت در بودند ... می‌خواستند مامان را ببرند ... کاغذ نیاروده بودند ... مامان می‌گفت: حکم دادگاه را بیاورید ... مامان در را به رویشان باز نمی‌کرد ... مامان به دوستانش خبر داد ... به همه خبر داد که می‌خواهند او را بگیرند ... هنوز شب نشده بود که مامان را بردند ... خاله!... تو می‌دانی مامانم را به کجا بردند؟ ... چرا مامانم را بردند ... حالا، من و مامان‌بزرگ، چی بخوریم؟ ... من مامانم رو می‌خوام ... خاله! من می‌ترسم ... از وقتی مامانم نیست ... شب‌ها ... نمی‌خوابم ...»

این خانم که برای اطلاع از خبر دستگیری خانم شهناز غلامی به در خانه او رفته بود، اضافه می‌کند: «بچه، مثل این که مادرش را بعد از مدت‌ها، پیدا کرده بود، به من چسبیده بود. گریه می‌کرد. من هم نتوانستم، گریه نکنم. مثل یک بچه، گریه کردم. اما نمی‌خواستم، متوجه بشود. آخر چه طور یک مادر را دستگیر می‌کنند؟ او را از کودک خردسالش جدا می‌کنند؟ اگر اسلام این دستور را داده باشد که با یک مادر، این جور رفتار بکنند، من آن اسلام را قبول ندارم. این ...» این خانم میانسال هم نمی‌توانست احساسات خودش را کنترل کند...

ادامه می‌دهد: «وقتی حسنی، کمی آرام شد، از من جدا شد. وقتی می‌خواستم از او جدا شوم، من را بوسید و با همان زبان شیرین کودکانه‌ش گفت: خاله به ... سلام برسان! ... به ... هم خیلی سلام برسان! ... به آقای ... بگو، مامانم می‌گفت، به کمک شما نیاز دارم ...»

بعد از دستگیری‌های گسترده مردان فعال عرصه‌های سیاسی و حقوقی بشر در آذربایجان ایران، اکنون، نوبت به دستگیر و زندانی کردن فعالان زن عرصه‌های سیاسی و حقوق بشر، در این منطقه از ایران رسیده است.

بنا به اخبار موثقی که از منابع گوناگون دریافت کرده‌ام، خانم «شهناز غلامی» ۹ روز قبل، توسط نیروهای اداره اطلاعات استان آذربایجان شرقی، دستگیر و جهت بازجویی به مکان نامعلومی منتقل شده است.

من، به عنوان یک روزنامه‌نگار، این زن جسور را نمی‌شناختم. روزی، یکی از زنان فعال سیاسی و ناشر تبریز، با من تماس گرفت. او شهناز غلامی را به عنوان زنی که توسط اداره اطلاعات، شکنجه شده بود، معرفی کرد و از من خواست تا در افشای شکنجه‌های رژیم، با او مصاحبه‌ای بکنم.
در آن زمان‌ها، من، هر دو سه هفته یکبار، به طور غیررسمی- و «دوستانه» توسط بازجویان اداره کل اطلاعات استان آذربایجان شرقی، بازجویی می‌شدم. در یکی از این بازجویی‌ها، از آخرین کارهایی که می‌کنم، پرسیدند. توضیح دادم که بر روی پرونده‌ای کار می‌کنم که گفته می‌شود، توسط شما شکنجه شده است.

بازجویان من، دو شاخ را بر سرشان رویاندند و وجود شکنجه در دستگاه خود، حاشا کردند. در اثر اصرار من بر وجود چنان کسی که شکنجه شده است، از من مقداری اطلاعات خواستند تا در مورد این موضوع، تحقیق کرده و من را در جریان نتیجه تحقیقات خودشان، قرار دهند.

بعد از این که قول دادند که در سایه دولت آقای محمد خاتمی؛ رییس‌جمهور وقت ایران، هیچ کاری نمی‌توانند با او بکنند، نام کوچک خانم غلامی «شهناز» را بر زبان آوردم. یک هفته بعد، در ملاقات دیگری، این اطلاعات را در مورد شهناز خانم به من دادند:

«نام او شهناز، نام فامیلش غلامی و زاده شهر «اهر» است. یک دختر هم دارد. در اوایل انقلاب، به عضویت سازمان منافقین (سازمان مجاهین خلق ایران) در آمده بود. در همان بحبوحه ترورهای خیابانی، شهناز هم دستگیر و زندانی شد. سه چهار سالی در زندان بود تا آزاد شد. اما تعادل روانی نداشت. بعدها با مردی ازدواج کرد که استاد دانشگاه تربیت معلم تبریز بود. اما به خاطر همین عدم تعادل روانی او، با هم مشکل داشتند. اکنون، با شوهرش در یکی از شهرهای نزدیک به تبریز و در زیرزمین کرایه‌ای خانه‌ای، زندگی می‌کنند.»

بعد از این خلاصه درباره خانم شهناز، بازجو با تأکید به من سفارش کرد: «به خاطر عدم تعادل روانی شهناز، به شما توصیه می‌کنم که با او ملاقاتی نداشته باشید. ممکن است، شری برای شما درست بکند. ولی اگر به حرف من گوش ندادی و خواستی با او ملاقاتی داشته باشی، به خانه او نرو. او را در خیابان یا پارک، ملاقات کن.»

به دنبال این سخنان، برای دیدن این زن جوان و فعال سیاسی، حریص‌تر شدم. شماره تلفن منزل او را بدست آوردم. به او تلفن کردم. کمی با هم حرف زدیم. اما ملاقات ما میسر نشد. مدت‌ها گذشت. تا این که دو روز قبل از وقوع زلزله بم، برای شرکت در کنفرانس «علامه دیهجی»، به شهر زنجان رفتم. در این سمینار بود که برای اولین بار، شهناز غلامی را دیدم. دختر چهار – پنج ساله‌ای به همراهش داشت.«آقای هدایت، این هم دختر من، حسنی است.»

حسنی، دختر بسیار نازی بود. هم چون مادرش، به من اعتماد کرد. هر چه از بازجویان اداره اطلاعات در رابطه با شهناز خانم شنیده بودم را به خودش هم گفتم.

شهناز خندید و گفت: «این‌ها، از چه راه‌هایی می‌خواهند یک آدم فعال را خراب کنند. ولی بخشی از سخنانشان هم راست است. من را در اوایل سال‌های ترور و وحشت، دستگیر کردند. به اعدام محکوم شدم؛ اما چون خیلی کوچک بودم، اعدام نشدم. ولی خیلی شکنجه شدم. چهار سال در زندان ماندم. از درس و مدرسه و هم سالانم، بسیار عقب افتادم. تلاش کردم تا وارد دانشگاه شوم. در رشته کتاب‌د‌اری به دانشگاه پذیرفته شدم. اما بعد از مدتی، از دانشگاه اخراج شدم ...»
دوستی میان من و شهناز خانم، از همان جا آغاز شد. او هر از گاهی به خانه ما می‌آمد. رابطه بین او، دختران و همسر من، رابطه بسیار گرمی بود و است. این روابط، ادامه یافت. اکنون هم گاهی با هم صحبت می‌کنیم.

خانم غلامی، برای مدت‌ها در تهران زندگی می‌کرد. در آن جا به همکاری با نیروهای «ملی – مذهبی» پرداخت. سپس با دفتر خانم طالقانی؛ دختر آیت الله طالقانی، همکاری می‌کرد. در نشریه آن‌ها کار می‌کرد. در همان زمان بود که به عضویت «انجمن روزنامه‌نگاران زن ایران» ( رزا) درآمد.
سپس، دوباره به تبریز برگشت. ایمان آورده بود که «ما آذری‌ها بیشتر از دیگران مظلوم هستیم. حقوق اولیه انسانی ما آذری‌ها را بیشتر از فارس‌زبانان ایرانی، از ما دریغ کرده‌اند. فشارهای سیاسی و اجتماعی در آذربایجان، قابل مقایسه با تهران نیست. تهرانی‌ها ، نسبت به ما بسیار راحت‌ترند. در نتیجه، زنان ما آذری‌ها هم بیشتر تحت ستم هستند. باید برای آموزش زنان آذربایجان، برای گسترش آگاهی از حقوق زنان در چهارچوب همین قانونی که هست، ده‌ها برابر بیشتر فعالیت کرد.»

این‌ها، عقایدی بودند که او به تجربه آموخته بود. ولی نه تنها فعالیت سیاسی، بلکه هر نوع فعالیت اجتماعی و حقوق بشری در آذربایجان ایران، سخت‌تر و دشوارتر است. کارهایش به کندکی پیش می‌رفت. ولی شهناز خسته نمی‌شد.

از چند ماه قبل، گروهی از زنان تبریز، دور هم گرد آمده‌اند تا برای گسترش حقوق زنان آذربایجان، فعالیت‌های منسجم‌تری داشته باشند. یکی از این زنان، خانم شهناز غلامی‌است که در این رابطه، چندین مقاله با عنوان «چشم انداز مشارکت سیاسی – اجتماعی زنان» ، «فقر زنانه» و «همسران خدمتکار یا کار خانگی زنان» را منتشر کرده است که در سایت‌های اینترنتی هم قابل دسترسی هستند.

این، تنها خانم شهناز غلامی نیست که به خاطر فعالیت‌های انسان دوستانه و حقوق بشری زنان آذربایجان ایران، دستگیر و زند انی شده است. بلکه خانم «لیلا حیدری» هم در دیگر شهر آذربایجان ایران، زنجان، از دو سه روز قبل، دستگیر و زندانی شده است.

خانم حیدری، صاحب یک کتاب‌فروشی است که در آن جا سی‌دی‌ها، نوارها، کتاب‌ها و پوسترهای قانونی و مجوزدار را می‌شود. ولی چون کتاب‌فروشی این خانم در زنجان است و زنجان یکی از شهرهای بسیار مهم آذربایجان به شمار می‌رود که مردم آن به زبان ترکی صحبت می‌کنند، اغلب محصولات کتاب‌فروشی او، ترکی هستند که در ایران و با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده‌اند.

خانم لیلا حیدری، مانند خانم شهناز غلامی، بیوه نیست. شوهر او جزو آن دسته از مردانی هم نیست که به مسایل اجتماعی اطراف خود، بی‌تفاوت باشد. بلکه به مسایل جامعه و حقوق انسانی انسان‌ها، می‌اندیشد و موضع‌گیری می‌کند. برای همین هم کارهای علنی او، از دید مأموران اطلاعاتی دولت، مخفی نمانده است. چرا که شوهر خانم حیدری به پنهان‌کاری، اعتقادی ندارد. فعالیت‌های علنی و شفاف را بر فعالیت‌های غیرقانونی و زیرزمینی، ترجیح می‌دهد.

اما جمهوری اسلامی، مانند دیگران، به او هم مارک و برچسب زد و او را از سه ماه قبل، دستگیر کرده و به نقطه نامعلومی منتقل کرده است. در این سه ماه، گرچه برای کسب خبر از شوهرش تلاش فراوانی کرده است اما هیچ خبری به دست نیاورده بود که «بهروز» توسط کدام یک از نیروهای امنیتی یا نظامی، دستگیر شده و در کدام شهر و زندان یا سلول انفرادی، نگهداری می‌شود.

بعد از سه ماه اضطراب و نگرانی بسیار شدید از سرنوشت شوهرش، نه تنها از شوهرش؛ آقای «بهروز صفری»، خبری دریافت نکرد، بلکه خود خانم لیلا را هم دستگیر کرده و به محل نامعلومی منتقل کردند.

بنا به اخبار رسیده، نیروهای اطلاعاتی برای دستگیری خانم «عطیه طاهری» همسر آقای سعید متین‌پور، به محل زندگی وی رفته‌اند. اما چون در آن لحظه‌ها، وی در منزل نبوده است، برادر شوهر او را دستگیر کرده و با خود برده‌اند. گفته می شود که خانم طاهری، تحت تعقیب است.
گر چه، همسر اقای صالح کامرانی؛ یکی از وکلای فعالان سیاسی آذربایجان ایران، هنوز دستگیر نشده است؛ اما در شرایطی به سر می‌برد که دست کمی از دستگیری ندارد. نیروهای اطلاعاتی و امنیتی به خانم «مینا کامرانی» اجازه نمی‌دهند تا با شوهرش دیداری داشته و در جریان وضعیت او قرار بگیرد که بر اساس شنیده‌ها؛ در زیر فشارهای جسمی و روانی سنگینی قرار دارد.

در عوض، اقای صالح کامرانی را مجبور کرده‌اند تا به خانه و همسرش تلفن کرده و از او بخواهد تا سکوت کند. درباره همسرش، به جستجو نپردازد. با رادیوهای فارسی‌زبان یا ترکی‌زبان، مصاحبه نکند و ...

وقتی مینا خانم به زندان یا به اداره کل اطلاعات، مراجعه کرده است، به او گفته‌اند: «همسرت ممنوع‌الملاقات است. نه تنها نمی‌توانی او را ملاقات بکنی، بلکه در پی استخدام وکیل هم نباش! چون نمی‌تواند او را ملاقات کند. چرا که پرونده‌اش در مرحله تحقیقات و بازجویی است.»
لازم به یاد آوری است که وکیل اقای کامرانی، بنا به دلایل اعلام نشده، از پذیرش دفاع از این پرونده او، خودداری کرده است.

در همین حال، به همسر آقای عباس لسانی اجازه نداده‌اند تا در جلسه رسیدگی به اتهام جدید شوهرش، در صحن دادگاه حضور داشته باشد. او را از صحن دادگاه اخراج کرده‌اند تا رسیدگی به اتهام‌های آقای لسانی در پشت درهای بسته، به طور غیرعلنی، بدون حضور وکیل و هر نوع شاهدی، برگزار شود تا از نشت هر نوع اطلاعات در آن مورد، جلوگیری کنند.

لازم به یاد آوری است که تا کنون ده‌ها تن از زنان آذربایجان که برای به دست آوردن حق اولیه تحصیل به زبان مادری خود «ترکی» تلاش می‌کردند، دستگیر و زندانی شده بودند. در میان این فعالان عرصه‌های مختلف سیاسی و هویت‌طلب آذربایجان، خانم «پریسا بابایی فرد» یا ماهنی زنگانلی، شاعر و نویسنده آذربایجان ایران هم قرار دارد که بعد از بارها دستگیر، محاکمه و تحمل زندان، از ایران خارج شده و در ترکیه زندگی می‌کند.

خانم «زهره وفایی» هم از جمله زنان فعال در زمینه حقوق زن و حقوق کودک در شهر تبریز است که دارای انتشارات «زینب پاشا» است. این خانم، فعال سیاسی، فعال حقوق بشر و مترجم است و آثار زیادی درباره فرهنگ، زبان و تاریخ آذربایجان ایران منتشر کرده است. تا کنون، بیش از ده بار کتاب فروشی و انتشاراتی او را برای مدت‌ها، پلمپ کرده‌اند. در بسیاری از موارد، محصولات فرهنگی منتشر شده او را هم ضبط کرده و برده‌اند.

در پایان، یادآوری می‌کنم که هم اکنون، ده‌ها تن از فعالان سیاسی و حقوق بشر در شهرهای آذربایجان ایران در زندان‌های جمهوری اسلامی به سر می‌برند که کمترین اطلاعات در رابطه با آن‌ها از رسانه‌های رادیویی، تلویزیونی و اینترنتی فارسی زبان خارج از کشور منتشر می‌شود.
posted by بازداشت فعال جنبش زنان در تبریز





"شهناز غلامی" از فعالان سیاسی و جنبش زنان، صبح روز دوشنبه 29 مرداد ماه از سوی ماموران اداره اطلاعات تبریز بازداشت شد.

"شهناز غلامی" که به تازگی سایت "حقوق زنان، حقوق بشر است" را راه اندازی کرده و عضو انجمن روزنامه نگاران زن ایران نیز می باشد به هنگام دستگیری مورد ضرب و شتم قرار گرفته و تاکنون نیز خبری در خصوص محل نگهداری و وضعیت وی در دست نیست.
posted by براي شهناز غلامی ، دوست زنداني ما در تبريز

لیلا صحت

۰۴ شهريور ۱۳۸۶

اولین بار در کارگاه آموزشی بررسی نحله های فمینیستی در ایران که از طرف نهاد مدني مان در تبريز برگزار شد، دیدمش .صراحت بیان و خالی از ترس همراه با لهجه خاص ترکی تبریزي اش اولین مشخصه ای بود که در برخورد اول یادش را براي من به ياد ماندنی ترکرد .



بیشتر که باهم آشنا شدیم از فعالیت ها و ازدغدغه های فکري اش گفت، از زندان و بازجو هایش و از رنج هایی که برای اداره زندگیش می برد ،حرف زد از اینکه بارها و بارها بخاطر فعالیت های سیاسی اش شغلش را از دست داده وحتی از مستمری که قانونا بعلت فوت همسرش، به او و دخترش تعلق می گرفت ، محروم شده است وحالا مجبور به بیگاری در موسسه مرکز نگهداری از سالمندان است تا از عهده مخارج زندگی خود و تنها دخترومادرپیری که سرپرستیشان را بر عهداه دارد براید ،حرف زد ...



چهره شاد وسرشار ازاعتماد به نفس غلامی برای همه دوستان انرژی بخش است و فراموش می كني که این همان زن تنها و خسته از شبکاریهای مدام است .همیشه پیشقدم در قبول مسئولیت ها بود و هرگز گرفتاری های شخصیش مانع فعالیت هایش نمی شد.



فکر کردم چقدر دیر همدیگر را پیدا کردیم .تبریز از زنان فعال و شایسته وفهیم خالی نیست ولی وجود زنانی که حاضر به پرداخت هزینه حضور در عرصه های سیاسی و اجتماعی باشند و جرئت فریاد با صدای بلند رابه خود دهند، بعلت فضای بسیار بسته سنتی انگشت شمار است.



برای زنان تبریز فعالیت در سیاست آنهم در جبهه اپوزسیون بسیار پرهزینه است حتی فعالیت سیاسی برای زنان همراه با نظام حاکم خالی از ریسک نیست .



در گفتگوهای غیر رسمی با زنان فعال در عرصه های سیاسی اجتماعی وابسته به نظام حاکم یکی از نقاط مشترک آنان با دیگر زنان فعال اجتماعی وسیاسی رنج بردن از نظام مرد سالارانه چند لایه در حاکمیت دولتی است که فرصت های زیادی رااز آنان سلب کرده است و اسفناکتر اینجاست که همین زنان دارای قدرت هرچند محدود ، خود نیز تبدیل به سربازان پیاده، نظام مرد سالار شده اند تنها اینگونه زنان هستند که شانس حضور وادامه حیات در عرصه های سیاسی پیدا میکنند وگرنه بلافاصله خود از صحنه حذف خواهند شد نمونه بارز آن تلاش شگفت انگیز تنها نماینده زن تبریز درمجلس هفتم برای حذف یکی کاندیداهای زن مطرح در انتخابات شو رای شهر85 بود واکنون صدای این نماینده زن، تنها صدای بلند از زنان تبریز است



عنوان سیاسی بودن زن در تبریز شرم آور برای مردان سنتی تبریز است تحمل این عنوان حتی برای بسیاری از مردان سیاست نیز مشکل است هرچند دانشمند فرهیخته تبریزی دکتر سرداری نیا تلاش بسیاری کرده است تا در کتاب تبریز شهر اولین ها،تبریز را در ورود به دروازه های تجدد نه تنها در ایران بلکه در دنیا بعنوان شهر اولین ها معرفی کند،اما اکنون در شهر اولین ها ، هستند بسیاری از زنان تبریزی که در جدال با پیچ وتاب تارهای تنیده در سنت خالی شده ازمحتوای حقوق زنانه مجبور به انتخاب خانواده یا فعالیت سیاسی و اجتماعی شده اند .

این موضوع از مولفه های موثر در خالی تر شدن جای خالی زنان در عرصه های مختلف اجتماعی است هرچند این رویه در ایران به سنت رایجی تبدیل شده است و تمامی زنان از تبعات چنین دیدگاهی رنج میبرند ولی شدت آن در تبریز بیشترلمس می شود.



به همین علت با وجود داشتن عنوان چهارمی از شهرهای بزرگ ایران ظهورهرزنی در عرصه اجتماعی تبریزسریع وپررنگ دیده می شود و بسته به وابستگی فکری اش نظام مرد سالار برای ادامه حیات سیاسی و اجتماعی او برنامه ریزی و تصمیم گیری می کند وصد البته فضای امنیتی کنونی بر میدان فعالیت زنان تبریز سایه اش سنگین تر است و این امر بر نحوه اطلاع رسانی مناسب تاثیر گذاشته.لذا توجه فعالان حقوق زنان در تهران را به این نکته جلب می کنم که شرایط درتبریز با تهران فرق می کند وماندن در میدان برای زنان تبریزی پرهزینه تراز زنان مرکز است وتوان بیشتر ی را می خواهد.از دوستان تهرانی که بواسطه داشتن شبکه اطلاع رسانی وارتباطی قوی بلافاصله پس از هراتفاقی برای همفکران تهرانی خود تلاش مي كنند ،انتظار می رود در چنین مواقعی زنان همفکر خود را در شهرستانها فراموش نكنند.
posted by <$BloFriday, September 07, 2007 شهناز غلامی هنوز در بازداشت به سر می برد

اورمونيوز(۱۷ شهریور ۱۳۸۶): با اینکه نزدیک ۲۰ روز از دستگیری خانم شهناز غلامی فعال سیاسی آذربایجان و فعال حقوق زن در تبریز می گذرد٬ او همچنان بدون محاکمه در بازداشت به سر می برد و هیچ خبری در خصوص اتهامات وارده به وی در اختیار نزدیکان ایشان قرار داده نشده است. بنا به گزارشهای رسیده از تبریز خانم غلامی روز ۲۱ آگوست ۲۰۰۷ توسط نیروهای اداره اطلاعات تبریز دستگیر شده است.

غلامی به تازگی سایتی را در خصوص مسائی زنان و سیاست توسط همفکران خود راه اندازی كرده است. وی عضو انجمن روزنامه نگاران زن ایران (رزا) نیز هست.

گزارشی از روزنامه‌نگار آزاد و مستقل انصافعلی هدایت در مورد شهناز غلامی را در اینجا بخوانید.



شهناز غلامی - کنگره سالانه ترکهای آذربایجان در قلعه بابک - تیر ماه ۱۳۸۳





حسنا دختر کوچک شهناز غلامی - تیر ماه ۱۳۸۳ قلعه بابک
posted by